دنیای بی رحم

به وبلاگ من خوش آمدید نظر یادتون نره

:: بِـ ـهتَرینـ هـ ـا بَرایـِ هَـ مـ
:: دنیای عکس و مطالب خواندنی
:: ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان donyaye marmooz و آدرس donyayemarmooz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 167
بازدید کل : 1671
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1





آیا می دانستید اسکناس یکصد هزار دلاری وجود دارد؟+عكس

به گزارش بانکی دات آی آر برای خرید یک اسکناس یکصد هزار دلاری باید مبلغ یک میلیارد و هفتصد میلیون تومان پرداخت نمایید.اما قبل از انکه اینکار را انجام دهید مطلب زیر را مطالعه فرمایید:

این اسکناسهای صد هزار دلاری در سال ۱۹۳۴ به تعداد محدودی چاپ گردید که هرگز در دسترس عموم قرار نگرفت.این اسکناسها قبل از ابداع سیستم انتقالات الکترونیکی پول به منظور آسان تر کردن انتقالات بانکی بین بانکهای فدرال رزرو امریکا ( فقط دوازده بانک) به عنوان پشتوانه طلا مورد استفاده قرار کرفت و هم اکنون در سال ۲۰۱۰ میلادی ارزشی بالغ بر ۱۶۰۰۰۰۰ دلار دارد.

نکته جالب در مورد این اسکناسها این است که تمامی انها در موزه ها نگهداری میشود و هر گونه مالکیت انها توسط مردم حتی کلکسیون داران پولی ممنوع میباشد.



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

آی آدمها آی آدمها

کوچک که بودم فکر میکردم آدمها چقدر بزرگند و ترس برم میداشت

بزرگ که شدم دیدم چقدر بعضی آدمها کوچک اند و باز ترسیدم.



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

جک

تركه رو داشتن ميبردن اتاق عمل، ازش ميپرسن: همراه داري؟ ميگه: آره، خاموشش كردم!!!

ترکه زنشو می کشه  ميره مرحله بعد !!!

تركه ميافته تو دره، Game Over ميشه!!

تركه يك سكه ميندازه هوا، شير مياد، فرار ميكنه!!

تركه ميخوره زمين، ...هوا ميره، نميدوني تا كجا ميره!!!!!!!

تركه پشتش ميخواريده، هركار ميكرده دستش نميرسيده.... ميره رو صندلي!!!

 از تركه ميپرسن: چرا ترك شدي؟ ميگه: ايلده نمره منفي داشت!!!

 تركه به رحمت خدا يك دونه موهم تو كلش نبوده. يك روز ميره سلموني، ملت همه پوزخند ميزنن، ميگه: چيه؟ اومدم آب بخورم!!!

 تركه ميرسه به يه هيئت, از يكي جلو در ميپرسه, آقا اينها اين تو چي كار ميكنن؟ يارو ميگه: اينها ده روز سينه ميزنن! تركه ميگه: اي بابا, ايلده كنترات بده 3 روزه ميزنيم!!!

از ترکه می پرسن : می دونی پل رو برای چی می سازند؟
می گه : برای اينکه کشتيها از زيرش رد بشن !!!

يه روز يه ترکه رفته بود غازش رو بفروشه.يکی اومد گفت : خر چند؟!
ترکه گفت : اين که خر نيست بابا غازه!!!
يارو گفت : کی با تو بود؟! با اين غازه بودم!!!

يه جايي جشن بوده، تركه همينجوري ميره تو و شروع ميكنه به رقصيدن و بخور بخور. يكي ازش ميپرسه: ببخشيد! شما رو كي دعوت كرده؟
تركه ميگه: من از خونواده عروسم. يارو ميگه: ببخشيد، ولي اينجا جشن تولده!!!

تركه ميره راهپيمايي، مي‌بينه شلوغه برميگرده!!!

تركه كفترشو گم ميكنه ، تو روزنامه آگهي ميده: بيوه بيو!!

تركه با كُت وزير شلواري تو خونشون نشسته بوده. ازش مي‌پرسند: واسه چي تو خونه كت پوشيدي؟ ميگه: آخه شايد مهمون بياد! ميپرسن: پس چرا ديگه زير شلواري پوشيدي؟! ميگه: خوب شايد هم نياد!!!

تركه ميخواسته بره بهشت زهرا، ‌گل گيرش نمياد كمپوت مي‌بره!!!

يه يارو ميره زير غلطك، تركه ميره خبر مرگش رو به خانوادش بده. ميره در خونشون به پسر يارو ميگه: بابات چه جوري بود؟ ميگه: دراز وباريك. تركه ميگه: حالا ديگه صاف وپهنه!!

به تركه ميگن با رضا جمله بساز، ميگه: من و حسن و حسين رفتيم پارك. ميگن: پس رضاش كو؟ ميگه: آخه رضا كارداشت، نيومد!!!

تركه داشته خاطره تعريف ميكرده، ميگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه دو نفر خيلي بود!!!

به لره ميگن: با بيد جمله بساز. ميگه: در خانه ما يك بيد بيد! ميگن: اون بيد نيست، بوده. ميگه: آهان باشه، در خانه ما يك بود بيد!!!

عربه با دو تا خيار در دست ميره توي يك بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. عربه ميگه: پس ولك بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!!!

يك بنده خدايي كله‌ش عين كف دست بوده، فقط دور تا دور به عرض 5 سانت مو داشته! خلاصه اين بابا ميره سلموني، يارو ازش ميپرسه: چه مدلي بزنم قربان؟ ميگه: دورشو كوتاه كن، وسطشم تي بكش!!!
تركه ميره تو يخچال درو رو خودش ميبنده! بهش ميگن چيكار ميكني مرد مؤمن؟ ميگه: ايلده ميخوام ببينم اين چراغش واقعاٌ خاموش ميشه يا نه؟!!

تركه ميره بقالي، ميگه: آقا نوشابه خانواده دارين؟ يارو ميگه: بعله. ميگه: به مجرد هم ميدين؟!!

از تركه ميپرسن چندتا بچه داري؟ انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: هفت تا!! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اين كه فقط يكيه! ميگه: آخه دادم
mp3
كردن!!

تركه ميره ماه عسل، يادش ميره زنش رو ببره!!!

تركه كنار يه چاهي وايساده بوده، هي ميگفته:‌ سيزده،..سيزده،..سيزده.. يكي از اونجا رد ميشده، مي‌پرسه: ببخشيد قربان، مي‌تونم بپرسم داريد چيكار مي‌كنيد؟ تركه يقه يارو رو ميگيره، پرتش مي‌كنه تو چاه، ميگه: چهارده،...چهارده،...چهارده!!!

اردبيل زلزله مياد،‌ تركه زنگ ميزنه مسئوليتش رو بر عهده ميگيره!!!

تركه دوتا دزد مي‌گيره، زنگ مي‌زنه به 220!!!

از تركه ميپرسن آرزوت چيه؟
ميگه:‌ كاشكي تبريز پايتخت بود! ميگن: چرا؟!
ميگه: آخه اون وقت به ماميگفتن بچه تهرون!!!

تركه يه بسته هزار تومني ميشمره، 250 تومن كم مياره!!

تركه جلوی پمپ بنزين داشته سيگار ميكشيده، بهش ميگن: جلوی پمپ بنزین سيگار نكش.
ميگه: هه هه! من جلوي بابام هم سيگار ميكشم!!!

تركه زنگ ميزنه 118، ميگه: ببخشيد شماره تلفن غضنفر رو دارين؟!
يارو ميگه: نه. تركه ميگه: پس من ميخونم يادداشت كنين!!!

تركه مجري مسابقه بيست سوالي ميشه، يارو ازش ميپرسه، جانداره؟ ميگه: نه.
ميپرسه: تو جيب جا ميشه؟ تركه كلي فكر ميكنه، بعد ميگه:‌ تو جيب جا ميشه اما اگه تو جيبت بريزي، جيبت ماستي ميشه!!!

تركه تو مانور شركت ميكنه، اسير ميشه!!!

از تركه ميپرسن شما تهراني هستين؟ ميگه: نه چشماتون قشنگ ميبينه!!

تركه ميره شكار خرگوش، صداي هويج در مياره!!

تركه زنگ ميزنه خونه رفيقش ميگه: غضنفر! من لهجي دارم؟
رفيقش ميگه: آره!‌ ميگه: پس گحط كن دوباره ميگيرم!!

تركه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمي زدند. زن تركه وقتي شب ميره بخوابه، يك يادداشت براي تركه مي گذاره كه: منو فردا ساعت 6 بيدار كن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا ميشه، ‌مي بينه تركه براش يك يادداشت گذاشته كه: پاشو زنيكه خر! ساعت شيشه!!!

تركه از ساختمون ده طبقه ميفته پايين، همه جمع ميشن دورش، ازش ميپرسن: آقا چي شده؟ ميگه: والله منم تازه رسيدم!!!

تركه دنبال دزد ميكنه، از دزده جلو ميزنه!!!

تركه خودكارش تموم ميشه، ترك تحصيل ميكنه!!!

تركه صبح از در خونه مياد بيرون، ميبينه سر كوچه يك پوست موز افتاده، با خودش ميگه: اي داد بيداد، باز امروز قراره يك زميني بخوريم!!! 

از تركه ميپرسن: ببخشيد ساعت چنده؟ ميگه: والله تقريباٌ سه و خورده اي. ميپرسن: ببخشيد، دقيقاٌ چنده؟
ميگه: دقيقاٌ هفت و سي و يك دقيقه!

تركه از طبقه صدم يه ساختمون مي‌پره پايين، به طبقه پنجاهم كه ميرسه ميگه: خب الحمدالله تا اينجاش كه بخير گذشت!!!



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

92جک

-1دو نفر در طول مهماني كنار هم نشسته بودند و يك كلمه هم با هم حرف نزدند. پس از دو ساعت يكي از آنها به ديگري گفت: پيشنهاد مي‏كنم حالا در مورد موضوع ديگري سكوت كنيم!


-2 به غضنفر گفتند: ۱۷ شهريور چه روزيه؟ کمی فکر کرد و گفت: فکر می کنم ۱۵ خرداد باشه!




نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

شبی که به سیرک نرفتیم (آنتوان پرلین)

             

یادم می آید وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم، جلوی ما، یک خانواده ی پر جمعیت ایستاده بودند و به نظر می رسید پول چندانی نداشتند. شش بچه که همگی زیر دوازده سال بودند، لباس های کهنه ولی در عین حال تمیزی پوشیده بودند.

بچه ها همگی با ادب بودند. دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان درباره برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. مادر بازوی شوهر را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد. وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: «چند عدد بلیط می خواهید؟»

پدر جواب داد: «خواهشا شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان». متصدی باجه قیمت بلیط را گفت پدر به باجه نزدیک شد و به آرامی پرسید: «ببخشید، گفتید چه قدر؟»متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. پدر و مادر بچه ها با ناراحتی زمزمه کردند. معلوم بود که مرد پول کافی نداشت و حالا فکر می کرد به بچه های کوچکش چه جوابی بدهد؟

ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس 20 دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. بعد خم شد، پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: «ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!» مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت: «متشکرم ،متشکرم آقا.»

پدر خانواده مرد شریفی بود ولی در آن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد.

بعد از اینکه بچه ها داخل سیرک شدند، من و پدرم از صف خارج شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم. ما آن شب به سیرک نرفتیم.



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

زیباترین منش آدمی (کورش کبیر)


بیادتان مى آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمى، محبت اوست پس؛ محبت کنید چه به دوست، چه به دشمن! که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

مبلغ جوان و هیزم شکن
                      

روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید:
«عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریز صحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»
هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

خدایا راهی آسمانم کن!
                         

خدایا دستانم را هر چه بالا می آورم به آسمان نمی رسد

 تو که می توانی;

 دستان ناتوانم را بگیر و راهی آسمانم کن...!



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

چشمانم همراه تو خواهند آمد

                     
                  

اگر بروی چشمانم دیگر سوی دیدن ندارند...

بعد از تو، آسمان چشمانم همیشه بارانیست



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

پروردگارا...

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

       چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

                                       



نوشته شده توسط امیر در چهار شنبه 5 بهمن 1390

مطالب پیشین
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by donyayemarmooz
Design By : wWw.Theme-Designer.Com